2015/12/18، 07:18 PM
روسری اش را در اورد وبالای کاناپه گذاشت. رفت روی تخت دراز کشید ودست های مرد را در دست گرفت .گفت:
-دستات یخ کرده
- آره
- زیر چشات هم که گود افتاده .چی کار می کنی با خودت؟
- دو شبه نخوابیدم
- می خوای اذیتم کنی؟
- نه
- پس چته؟
- نمی دونم
کنار تخت جعبه ی موزیکی قرار دارد. زن در آنرا باز می کند. موسیقی ملایمی پخش می شود و دو عروسک روی صفحه ی قرمز آن شروع به رقصیدن می کنند.از هم فاصله می گیرند و دوباره به هم نزدیک می شوند ودر هر گردش همدیگر را می بوسند.
مرد در جعبه را می بندد و پیپ اش را چاق می کند.
- صبر کن بارون بند بیاد . بعد برو...سرما میخوری
- به جهنم که خوردم
- هر طور میلته
زن روسری اش را می بندد وکمی رژ به لب ها یش می مالد. بی آنکه به مرد نگاه کند می گوید:
- حس می کنم که فقط....فقط واسه همین منو میخوای
مرد به پیپ اش نگاه می کند.
- لعنتی شیره اش زبونم رو تلخ کرده...
- اصلن فهمیدی چی گفتم؟
- چی گفتی؟
- هیچی...مهم نیست...همون پیپ ات رو بکش
مرد پیپ را لای دندان می گذارد....اما دیگر خاموش شده است
-دستات یخ کرده
- آره
- زیر چشات هم که گود افتاده .چی کار می کنی با خودت؟
- دو شبه نخوابیدم
- می خوای اذیتم کنی؟
- نه
- پس چته؟
- نمی دونم
کنار تخت جعبه ی موزیکی قرار دارد. زن در آنرا باز می کند. موسیقی ملایمی پخش می شود و دو عروسک روی صفحه ی قرمز آن شروع به رقصیدن می کنند.از هم فاصله می گیرند و دوباره به هم نزدیک می شوند ودر هر گردش همدیگر را می بوسند.
مرد در جعبه را می بندد و پیپ اش را چاق می کند.
- صبر کن بارون بند بیاد . بعد برو...سرما میخوری
- به جهنم که خوردم
- هر طور میلته
زن روسری اش را می بندد وکمی رژ به لب ها یش می مالد. بی آنکه به مرد نگاه کند می گوید:
- حس می کنم که فقط....فقط واسه همین منو میخوای
مرد به پیپ اش نگاه می کند.
- لعنتی شیره اش زبونم رو تلخ کرده...
- اصلن فهمیدی چی گفتم؟
- چی گفتی؟
- هیچی...مهم نیست...همون پیپ ات رو بکش
مرد پیپ را لای دندان می گذارد....اما دیگر خاموش شده است