2016/04/28، 04:31 PM
بالاخره پیدا کردم!
کافه ی خیالم را
میز یک نفره
با دو فنجان قهوه ی تلخ
و فنجانی که همیشه دست نخورده باقی میماند
یادت هست برایت تعریف میکردم!
روبروی پنجره ی مشرف به درخت بید مجنون
گنجشکانی که جیک جیک کنان روی شاخه ها نشسته اند و حسرت فنجان قهوه دست نخورده را میخورند...
و من
مثل هر روز دستی زیر چانه ام
و از پنجره خیره به جاده منتظرتو هستم...
کافه ی خیالم را
میز یک نفره
با دو فنجان قهوه ی تلخ
و فنجانی که همیشه دست نخورده باقی میماند
یادت هست برایت تعریف میکردم!
روبروی پنجره ی مشرف به درخت بید مجنون
گنجشکانی که جیک جیک کنان روی شاخه ها نشسته اند و حسرت فنجان قهوه دست نخورده را میخورند...
و من
مثل هر روز دستی زیر چانه ام
و از پنجره خیره به جاده منتظرتو هستم...