2016/05/20، 03:03 PM
اولین کولی که از خیابان رد شود
دستمالی
روی چشمهایم میبندم
و دست تمام دختران نابینای شهر را
برای پیدا کردنش
زیر پا میگذارم.
نرسیده به برهنه ترین کافه
در فنجان زنی ته نشین میشوم
که قهوه
تصویر آرزوهای او را
از یاد برده است.
دستمالی
روی چشمهایم میبندم
و دست تمام دختران نابینای شهر را
برای پیدا کردنش
زیر پا میگذارم.
نرسیده به برهنه ترین کافه
در فنجان زنی ته نشین میشوم
که قهوه
تصویر آرزوهای او را
از یاد برده است.