2016/06/08، 05:06 PM
توی کافه فال قهوه انگاری به اسمه اونه
شکل گاوگاوه وحشی درجش مرز جنونه
داره جون میده رو فنجون بختی که سیاه و تاره
پنجره چشماشو بسته پنجره پر از غباره
میگف اینبار لبه کافه چشماشو میخواد ببنده
که همه بگن غریبس که کسی بهش نخنده
تو چشاش یه موج حسرت پره غصه های مادر
منقل و بساط بابا سیابختییه یه خواهر
توی کافه فال قهوه انگاری به اسمه اونه!!!
شکل گاوگاوه وحشی درجش مرز جنونه
داره جون میده رو فنجون بختی که سیاه و تاره
پنجره چشماشو بسته پنجره پر از غباره
میگف اینبار لبه کافه چشماشو میخواد ببنده
که همه بگن غریبس که کسی بهش نخنده
تو چشاش یه موج حسرت پره غصه های مادر
منقل و بساط بابا سیابختییه یه خواهر
توی کافه فال قهوه انگاری به اسمه اونه!!!