2016/06/21، 06:55 PM
و من
صاحب قلبی هستم...
که نه تنها هر شب!!که هر لحظه شاهد سرگردانی مشتی:
(وهم و خیال و خاطرات وعطر و حس حضور لحظه های بی حضور او هستم)
با سمفونی که از صدای هرم نفسهایش در پشت دهلیزهای کافه قلبم می نوازند...
می نوازند و خاطرات گاه یکی یکی و گاه در هم می لولند و میرقصند و میگریند...
کافه من دیروز امروز و فردایش یکی شده..!!
سخت است فهماندن واژه زمان به مشتی:خاطره...خیال...
و من...به تنهایی از کافه ای به این پر ازدحامی نگهداری میکنم!
شاگردی ندارم(محرمی نیست)!!!
نمیتوانم آگهی بزنم حتی..
به حماقتم خواهند خندید!!
صاحب قلبی هستم...
که نه تنها هر شب!!که هر لحظه شاهد سرگردانی مشتی:
(وهم و خیال و خاطرات وعطر و حس حضور لحظه های بی حضور او هستم)
با سمفونی که از صدای هرم نفسهایش در پشت دهلیزهای کافه قلبم می نوازند...
می نوازند و خاطرات گاه یکی یکی و گاه در هم می لولند و میرقصند و میگریند...
کافه من دیروز امروز و فردایش یکی شده..!!
سخت است فهماندن واژه زمان به مشتی:خاطره...خیال...
و من...به تنهایی از کافه ای به این پر ازدحامی نگهداری میکنم!
شاگردی ندارم(محرمی نیست)!!!
نمیتوانم آگهی بزنم حتی..
به حماقتم خواهند خندید!!