2016/07/08، 03:30 PM
تقدیم به تمام آنهایی که منتظرند ، به کسانی که امید برگشت دارند ...
حتی کسانی که هیچ آمدنی را دیگر باور ندارند ...
" نیکی فیروز کوهی "
نازنینم !
عادت نیست از این فاصله برای تو نوشتن
اجبار است
اینجا هیچ چیز محدودم نمیکند
نه زمان
که خودت میدانی تنهایی ثانیه ها را ثابت تر از هر گونه مروری میکند
و نظمِ تکرارِ لحظه ها ، درد ناکترین اتفاقی ست که برای روحِ همیشه منتظرت میافتد
نه مکان
راستی میدانستی سیاهچال ، پنجره ندارد ؟
اعترافش هم وحشتناک است ، ولی همین تاریکی ، همین سکوت محض ، این درد ، تو را به من نزدیکتر میکند
و نه آدم ها
با حضورهای کم رنگشان
با بودنهایی که به بدترین وجه ممکن واقعه ی نبودن تو را یادآوری میکنند
با منطقی که من نمیفهمم
با احساسی که آنها نمیفهمند
بعد از تو ، هیچ چیزِ آدمها ، جز لحظه ی وداعشان ، برای من شور آفرین نیست ..
می بینی ؟ چیز بیشتری برای فرو ریختن ندارم
هیچ چیز محدودم نمیکند ، جز جاده ها
جاده ها شریک جرمند با رفتن تو
جاده یعنی نبودن ناگهانی
یعنی باد
خاک
گذر گاه
قهوه خانه های نیمه راه
و تمام اینها میتوانند یک نفر را با خود ببرند
و میتوانند یک نفر را با خود باز گردانند ..
تکلیفِ من با راهی که رفتی ، هرگز روشن نشد
دو راهی ، اینجاست که من ایستاده ام ، نه جایی که تو رفته ای
من هرگز به مرگهای بی دلیل اعتقاد نداشته ام
برای من هیچ چیز برای همیشه نابود نخواهد شد
اینجا که من ایستادهام ، هیچ کس نمی میرد ..
هیچ عشقی نمی میرد ..
برای من راهی جز اعتقاد باقی نمانده است ..
وقتی تمام زندگی ات نیاز میشود
ایمان به بازگشت ..
سرسختانه ترین دغدغه ی روزگارت میشود در مه آلودگی ِ غمناکِ دنیایی که برای خودت ساخته ای
فکرِ آمدنِ تو ، فکرِ بیهوده ای نیست
حتی اگر بازگشتی نباشد ..
در سرگردانیِ بی انتهای من ، اگر امیدی نباشد ، تمام این عشق رو به بطالت میرود
همیشه گفته ام :
اسارت در خاطراتِ کهنه ، شیرین تر از تخریبِ احساس برای رهایی ست ..