2016/09/23، 10:13 PM
چند ساعت ، فنجان ، نورهايي که روي ميز چيده ايم
با همين چند فال قهوه اي که از سايه روشن دست هايمان دست بر نمي دارند
و حرف هايي که در آن سوي شيشه ها تا غروب قد مي کشند
مثل زخمي سر خورده از گلوي فنجان هاي شکسته سر ريز مي شويم
با همين چند فال قهوه اي که از سايه روشن دست هايمان دست بر نمي دارند