2016/10/16، 12:23 AM
از هم میپاشد شیرازه ی وجودم وقتی جنگ بی رحمانه ای بین دو قبیله ی عقلو احساسم شروع میشود ... ذره ذره ی وجودم شروع به تجزیه شدن میکند مانند یک جنازه!!! ... رو به رویم می ایستی دُرُست در جلو یِ آینه تمام قدِ تَرَک خورده.... با دستانت اشک هایم را پاک میکنی... برایم پیپی روشن میکنی و میگویی زمان همه چیز را مشخص می کند!