انجمن پيپ ايران|تنها انجمن تخصصي پيپ توتون سيگاربرگ قهوه|پاسارگادتاباک

نسخه‌ی کامل: وداع
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
کافه چی سلام!
دیگر نه قهوه میخوام نه کیک و نه هیچ...
کافه چی روزهای زیادی است پیشت نیامده ام مرا ببخش...
زندگی سخت است و مرا در خود غرق کرده است
و گاهی آنقدر شیرین میگذرد که دلم نمیخواهد به واقعیت برگردم!
دلم برای منظره ی روبروی کافه تنگ شده...
برای فنجان های قهوه ی پر و دست نخورده ات...
برای صندلی های خاکی کافه...
برای تو کافه چی مهربان!
برای همیشه وداع میگویم!
آمدم نبودی نامه را لای چارچوب در کافه گذاشتم!
این هم شاخه گلی به پاس تمام روزهایی که وقتی قهوه را از روی تعمد روی میز میریختم با لبخندت آرامشی میبخشیدی که لذت ریختن عمد قهوه تلخ روی میز را برایم دو چندان میکرد!
این کار من دیوانگی بود و فقط تو دانستی که من دیوانه نیستم...
خیره گی هایم به درخت روبروی کافه،سفارش دو فنجان قهوه ی تلخ برای من تنها...سکوتم
دیوانگی نیست....
من
فقط
تنهایم!
تا ابد!
کافه چی برای همیشه خدانگهدار
از کوری چشم فلک امشب قمر اینجاست
آری قمر امشب به خدا تا سحر اینجاست
آهسته به گوش فلک از بنده بگوئید
چشمت ندود این همه یک شب قمر اینجاست
آری قمر آن قمری خوشخوان طبیعت
آن نغمه سرا بلبل باغ هنر اینجاست
شمعی که به سویش من جانسوخته از شوق
پروانه صفت باز کنم بال و پر اینجاست
تنها نه من از شوق سر از پا نشناسم
یک دسته چو من عاشق بی پا و سر اینجاست
هر ناله که داری بکن ای عاشق شیدا
جائی که کند ناله عاشق اثر اینجاست
مهمان عزیزی که پی دیدن رویش
همسایه همه سرکشد از بام و در اینجاست
ساز خوش و آواز خوش و باده دلکش
آی بیخبر آخر چه نشستی خبر اینجاست
ای عاشق روی قمر ای ایرج ناکام
برخیز که باز آن بت بیداد گر اینجاست
آن زلف که چون هاله به رخسار قمر بود
بازآمده چون فتنه دور قمر اینجاست
ای کاش سحر ناید و خورشید نزاید
کامشب قمر این جا قمر این جا قمر اینجاست

شبی در کنج میخانه گرفتم تیغ بر دستم

بگفتم یا کریم الله تو فکر کردی که من مستم

تو فرعون را خدا کردی تو شیرین را زفرهادش جدا کردی

سپردی تیغ برظالم به مظلومان جفا کردی

سپس گفتی مشو کافر تو فکر کردی که من مستم !

تو هابیل را فراری دادی وقابیل را غرق خون کردی

تو طفلان زیادی را زمادرها جدا کردی

تو چشم بی گناهی را به اشک آشنا کردی

سپس گفتی مشو کافر تو فکر کردی که من مستم !

به ناگه برکشیدم تیغ بران برکف دستم

بگفتم یا کریم الله تو می دانی که من مستم!

تو رحمانی تو یزدانی تو در آیات قرآنی

من ابله من کودن ندانستم چه ها گفتم

خداوندا خداوندا تو خود دانی که من مستم!

تو خود بگذر زایرادم تو می دانی که مستم نو می دانی که من مستم...
.
.
(2016/10/28، 06:46 PM)mosallasabi نوشته است: [ -> ]از کوری چشم فلک امشب قمر اینجاست
آری قمر امشب به خدا تا سحر اینجاست
آهسته به گوش فلک از بنده بگوئید
چشمت ندود این همه یک شب قمر اینجاست
آری قمر آن قمری خوشخوان طبیعت
آن نغمه سرا بلبل باغ هنر اینجاست
شمعی که به سویش من جانسوخته از شوق
پروانه صفت باز کنم بال و پر اینجاست
تنها نه من از شوق سر از پا نشناسم
یک دسته چو من عاشق بی پا و سر اینجاست
هر ناله که داری بکن ای عاشق شیدا
جائی که کند ناله عاشق اثر اینجاست
مهمان عزیزی که پی دیدن رویش
همسایه همه سرکشد از بام و در اینجاست
ساز خوش و آواز خوش و باده دلکش
آی بیخبر آخر چه نشستی خبر اینجاست
ای عاشق روی قمر ای ایرج ناکام
برخیز که باز آن بت بیداد گر اینجاست
آن زلف که چون هاله به رخسار قمر بود
بازآمده چون فتنه دور قمر اینجاست
ای کاش سحر ناید و خورشید نزاید
کامشب قمر این جا قمر این جا قمر اینجاست


شبی در کنج میخانه گرفتم تیغ بر دستم

بگفتم یا کریم الله تو فکر کردی که من مستم

تو فرعون را خدا کردی تو شیرین را زفرهادش جدا کردی

سپردی تیغ برظالم به مظلومان جفا کردی

سپس گفتی مشو کافر تو فکر کردی که من مستم !

تو هابیل را فراری دادی وقابیل را غرق خون کردی

تو طفلان زیادی را زمادرها جدا کردی

تو چشم بی گناهی را به اشک آشنا کردی

سپس گفتی مشو کافر تو فکر کردی که من مستم !

به ناگه برکشیدم تیغ بران برکف دستم

بگفتم یا کریم الله تو می دانی که من مستم!

تو رحمانی تو یزدانی تو در آیات قرآنی

من ابله من کودن ندانستم چه ها گفتم

خداوندا خداوندا تو خود دانی که من مستم!

تو خود بگذر زایرادم تو می دانی که مستم نو می دانی که من مستم...
.
.

سلام،بسیار زیبا بود
بعضی ها سیگار می کشند و بعضی ها درد !
اما ً من سیگار را با درد می کشم...!