2016/11/27، 05:01 PM
یک آینه،یک قهوه، یک فنجان چای...
من باشم،تو باشی، یک گلیم به روی پای...
ابر باشد و باران باشد و یک دل...
چشم های من چ طوفانی میکند به پای...!
.
حرف دارم برایت اما چه بگویم ای دل...
بین سکوت واژه ها گیر کرده ام...
تمام سرم پر از هزار واژه است...
اما برای حرف زدن حرف کم آورده ام...!
.
آه، که باران مجال نوشتن نمی دهد...
چون سیل واژه ها به سویم روان شده...
دوش تا دمادم صبح این چشم بارید...
برای این است ک قافیه هایم خراب شده...!!
من باشم،تو باشی، یک گلیم به روی پای...
ابر باشد و باران باشد و یک دل...
چشم های من چ طوفانی میکند به پای...!
.
حرف دارم برایت اما چه بگویم ای دل...
بین سکوت واژه ها گیر کرده ام...
تمام سرم پر از هزار واژه است...
اما برای حرف زدن حرف کم آورده ام...!
.
آه، که باران مجال نوشتن نمی دهد...
چون سیل واژه ها به سویم روان شده...
دوش تا دمادم صبح این چشم بارید...
برای این است ک قافیه هایم خراب شده...!!