2016/11/27، 05:20 PM
واژهء لحظهء دیدار، تو را کم دارد
نازنین، شعر من انگار تو را کم دارد
می شود یک غزل تازه کنارم باشی
شاعر و کاغذ و خودکار تو را کم دارد
می شود باز بخندی و کمی ناز کنی
قلب این عاشق بیمار تو را کم دارد
مشکل قلبی و سردرد شدنهای مرا
دکترم گفته که این بار تو را کم دارد
روز برفی و من و قهوه، هوایی دلچسب
بعد هر یک پک سیگار تو را کم دارد
هر کجا حرف ز احساس و ز عشق است فقط
روح من می شود آزار، تو را کم دارد
بی تو این ثانیه ها میل به مردن دارند
ساعت خستهء دیوار تو را کم دارد
عشق من، شعر بهانه ست که بدانی مردی
از خودش، از همه بیزار تو را کم دارد
نازنین، شعر من انگار تو را کم دارد
می شود یک غزل تازه کنارم باشی
شاعر و کاغذ و خودکار تو را کم دارد
می شود باز بخندی و کمی ناز کنی
قلب این عاشق بیمار تو را کم دارد
مشکل قلبی و سردرد شدنهای مرا
دکترم گفته که این بار تو را کم دارد
روز برفی و من و قهوه، هوایی دلچسب
بعد هر یک پک سیگار تو را کم دارد
هر کجا حرف ز احساس و ز عشق است فقط
روح من می شود آزار، تو را کم دارد
بی تو این ثانیه ها میل به مردن دارند
ساعت خستهء دیوار تو را کم دارد
عشق من، شعر بهانه ست که بدانی مردی
از خودش، از همه بیزار تو را کم دارد