2017/05/10، 12:15 PM
گمانم مي داني،
جمعه كه مي شود،
هنوز برمي گردم
به سالها پيش
به آغوشت،
با يك پنجره ي باز
به كوچه اي ساكت،
يك صبح روشن،
چند گنجشك سرحال،
يك بوسه ي صبح بخير!
جمعه ها،
هنوز قهوه دم ميكنم،
تا بلكه طعم تلخ قهوه،
طعم شيرين خنده ات را
كمي كمرنگ تر كند
اما از قصد ميگذارم سر برود!
جمعه ها،
هنوز مينويسم،
هنوز مينويسم،
هنوز...
جمعه كه مي شود،
هنوز برمي گردم
به سالها پيش
به آغوشت،
با يك پنجره ي باز
به كوچه اي ساكت،
يك صبح روشن،
چند گنجشك سرحال،
يك بوسه ي صبح بخير!
جمعه ها،
هنوز قهوه دم ميكنم،
تا بلكه طعم تلخ قهوه،
طعم شيرين خنده ات را
كمي كمرنگ تر كند
اما از قصد ميگذارم سر برود!
جمعه ها،
هنوز مينويسم،
هنوز مينويسم،
هنوز...