2017/06/27، 02:26 PM
رفته بودى سالها و برف روى
زندگى ام نشسته بود، امروز آمدى با
چمدانى كه گل ها و گنجشک ها را
برده بود، روبرويم نشستى ، برایم قهوه ریختی ،
لبخند زدى و آن همه سال برف
ميان قلبم آب شد...
زندگى ام نشسته بود، امروز آمدى با
چمدانى كه گل ها و گنجشک ها را
برده بود، روبرويم نشستى ، برایم قهوه ریختی ،
لبخند زدى و آن همه سال برف
ميان قلبم آب شد...