2017/06/27، 03:14 PM
محبوبم!
قهوه ات را بنوش
روزنامه ات را بخوان
به ميز روبرو لبخندى بزن
صورت حسابت را بپرداز
بارانى ات را بپوش
و از كافه بيرون بيا
چشمان من شهري ست با آغوشى مهربان
هر خيابان
هر ميدان
هر چهار راه
تو را يك قدم به من نزديكتر مى كند
و درب هاي خانه ها
همواره رو به آمدن تو بازند
و از ميان پنجره ها
آنهايي كه پشتشان سه گلدان شمعدانى ست
و آنهايي كه پرده ها شان
در باد مى رقصند
محبوبم!
بارانى ات را در بياور
كلاهت را در دست بگير
به ديدارم بيا
خانه اي آشنا
با گلدانهاي شمعدانى
با پرده هايي كه در باد مى رقصند
و شهرى كه چشم هايش براي تو شعر مى نويسد
در انتظار تو ست
قهوه ات را بنوش
روزنامه ات را بخوان
به ميز روبرو لبخندى بزن
صورت حسابت را بپرداز
بارانى ات را بپوش
و از كافه بيرون بيا
چشمان من شهري ست با آغوشى مهربان
هر خيابان
هر ميدان
هر چهار راه
تو را يك قدم به من نزديكتر مى كند
و درب هاي خانه ها
همواره رو به آمدن تو بازند
و از ميان پنجره ها
آنهايي كه پشتشان سه گلدان شمعدانى ست
و آنهايي كه پرده ها شان
در باد مى رقصند
محبوبم!
بارانى ات را در بياور
كلاهت را در دست بگير
به ديدارم بيا
خانه اي آشنا
با گلدانهاي شمعدانى
با پرده هايي كه در باد مى رقصند
و شهرى كه چشم هايش براي تو شعر مى نويسد
در انتظار تو ست