2017/12/19، 08:37 PM
داستان قدم هایم را که بگویم
کفش های تصادفی
دهانشان باز می ماند
و چراغ های چشمک زن
مسیر کافه های شلوغ را
سبز و زرد و قرمز می شوند
در بیداد صدا و صدا
بخار قهوه تنهایی
هیاهوی عبور را می بلعد
و من همچنان
چشم دوخته ام به فشار قلم
روی کاغذ همیشه هیچ...
کفش های تصادفی
دهانشان باز می ماند
و چراغ های چشمک زن
مسیر کافه های شلوغ را
سبز و زرد و قرمز می شوند
در بیداد صدا و صدا
بخار قهوه تنهایی
هیاهوی عبور را می بلعد
و من همچنان
چشم دوخته ام به فشار قلم
روی کاغذ همیشه هیچ...