انجمن پيپ ايران|تنها انجمن تخصصي پيپ توتون سيگاربرگ قهوه|پاسارگادتاباک

نسخه‌ی کامل: قهوه تلخ
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
کافه ، روز فکر و درد
اشک و غصه آه سرد
خاطرات لعنتی
شعر های خط خطی
قهوه عین روزگار
تلخ مثل زهر مار
روزنامه ی سیاه
تیتر های اشتباه
قول عشق با شرف
روی میز آن طرف
انتها و یک وصال ؟
یا شروع یک جدال ؟
آه می کشد چه سرد
پیرمرد میز بعد
خیره می کنم نگاه
می کشد دوباره آه
در دلش ، چه دردی است
محو شعر سعدی است :
« غصه های بی غمی »
« او و درد آدمی »
می کند به من نگاه
یک نگاه بی گناه
پشت شیشه کودکی
دست های کوچکی
با اشاره و ادا
می کند مرا صدا :
فال می خری یکی ؟
می خرم ز طفلکی
حرف تلخ حافظ است
کز زمانه عارض است :
« زاهدان و صد شعار »
« موعظات بی شمار »
« نهی مردم از خطا »
« یا که ترسِ از خدا »
« خویش غرق هستی اند »
« یا خمار مستی اند »
« وعظِ توبه می کنند »
« خویش توبه کی کنند ؟ »
گوشه ای در آن طرف
زنده بهر یک هدف
یک پرنده در قفس
حبس می کند نفس
گرچه پوچ و واهی است
در پی رهایی است
قهوه ام تمام شد
تلخ ذهن و کام شد
فکر می کنم که ما
بی خدا و با خدا
جبر هست و زنده ایم
مثل آن پرنده ایم
حبس گشته در قفس
زجر می کشیم و بس
ذکرمان رهایی است
گرچه پوچ و واهی است ...