2017/12/22، 11:13 PM
در فراسوی میزی که
آهسته
آهسته
طویل می شود
قادر به دیدن دستان تو نیستم
که موسی وار
میز را دو نیم کنند
و اعجاز انگشتانت را به
دستانم برسانند.
صندلی همیشه ی تو
نگران و مضطرب
کم
کم
چهاربار زانوهایش را می برد
و بر زمین می نشیند.
شاعری
جرعه
جرعه
در فنجان نوشیده شد
و خودش را به فرعونی که بیرون کافه
ایستاده تحویل داد.
آهسته
آهسته
طویل می شود
قادر به دیدن دستان تو نیستم
که موسی وار
میز را دو نیم کنند
و اعجاز انگشتانت را به
دستانم برسانند.
صندلی همیشه ی تو
نگران و مضطرب
کم
کم
چهاربار زانوهایش را می برد
و بر زمین می نشیند.
شاعری
جرعه
جرعه
در فنجان نوشیده شد
و خودش را به فرعونی که بیرون کافه
ایستاده تحویل داد.