2018/01/09، 07:25 PM
در کافه دیدم ساکتی ، گفتم : "که نازت
را می خرم حرفی بزن " اما نیازت
این بود تا نوشیدن فنجان قهوه
از خاطراتم من بگویم . بعد سازت
را گوشه ی لب های سرخ خود نشاندی
آهنگ غمگینی زدی ، یعنی که رازت
در بین این نت هاست ... من با گریه گفتم
"این چیست ؟ " گفتی : " مهربانم امتیازت
بر دیگران این بود خیلی خوب بودی
اما مرا ... " برخاستی ؛ من پیشوازت
تا درب کافه امدم ... اری .. تو رفتی
*****
حالا که از این انتهای جانگدازت
شاید به ظاهر واقعا خیلی گذشته ست
من مانده ام در فکر این پایان بازت ...
را می خرم حرفی بزن " اما نیازت
این بود تا نوشیدن فنجان قهوه
از خاطراتم من بگویم . بعد سازت
را گوشه ی لب های سرخ خود نشاندی
آهنگ غمگینی زدی ، یعنی که رازت
در بین این نت هاست ... من با گریه گفتم
"این چیست ؟ " گفتی : " مهربانم امتیازت
بر دیگران این بود خیلی خوب بودی
اما مرا ... " برخاستی ؛ من پیشوازت
تا درب کافه امدم ... اری .. تو رفتی
*****
حالا که از این انتهای جانگدازت
شاید به ظاهر واقعا خیلی گذشته ست
من مانده ام در فکر این پایان بازت ...