2018/02/07، 01:34 PM
چند شب پیش در کافه ای نشسته بود ، چند میز آنطرف تر تعدادی دور هم گپ می زدند و من مثل همیشه سرم به کار خودم گرم بود ، پیپ می کشیدم و کتاب می خواندم .
بعد از مدتی احساس کردم باید پیپم را عوض کنم و پیپ دوم را آماده کردم و کبریت کشیدم و مشغول کار خودم شدم .
یکی از آنها که دور چند میز آنطرف تر گپ می زدند سراغ من آمد و بعد از سلام گفت : " امکانش هست یکی از پیپ های شما را قرض بگیرم ؟ ما تعدادمان زیاد است و پیپ کم داریم "
با تعجب و قدری هم عصبانی جواب دادم "خیر ، این وسیله کاملا شخصی است " بعد از این جواب با چهره متعجبش برخورد کردم با لحنی تمسخر آمیز گفت : " شخصی کدام است آقا ، اصلا ولش کن " و رفت .
روی رفتارشان حساس شدم و زیر چشمی پاییدمشان و فقط خدا خدا میکردم آن پیپ نگون بخت از همان سری سازی های فیک و صرفا تجاری باشد که اینگونه دست به دست می شود و هر کس با روشی با او برخورد می کند ، جالب بود که یکی آن وسط گفت من از طعم این توتون خوشم نمی آید و توتون روشن را از آتشگاه خارج کرد و توتون دیگری را داخل آتشگاه داغ پیپ ریخت و آتش زد
جالب این بود که وقتی پیپ نگون بخت را دست به دست می کردند نفری قبلی سیگارتی هم آتش میزد و این صحنه همچنان ادامه داشت .
یکی از دوستان کافه آمد و گفت : "چرا عصبانی هستی ؟" گفتم : " برای آن میز چند تکه هیزم بیار تا آتش روشن کنند و چپق صلح بکشند ، هر چند سرخ پوست ها هم که از یک چپق استفاده می کردند نوع تنباکویشان را عوض نمی کردند "
رفیق ما خندید و رفت و من را با این حجم عجیب روشنفکر نمایی تنها گذاشت .
بعد از مدتی احساس کردم باید پیپم را عوض کنم و پیپ دوم را آماده کردم و کبریت کشیدم و مشغول کار خودم شدم .
یکی از آنها که دور چند میز آنطرف تر گپ می زدند سراغ من آمد و بعد از سلام گفت : " امکانش هست یکی از پیپ های شما را قرض بگیرم ؟ ما تعدادمان زیاد است و پیپ کم داریم "
با تعجب و قدری هم عصبانی جواب دادم "خیر ، این وسیله کاملا شخصی است " بعد از این جواب با چهره متعجبش برخورد کردم با لحنی تمسخر آمیز گفت : " شخصی کدام است آقا ، اصلا ولش کن " و رفت .
روی رفتارشان حساس شدم و زیر چشمی پاییدمشان و فقط خدا خدا میکردم آن پیپ نگون بخت از همان سری سازی های فیک و صرفا تجاری باشد که اینگونه دست به دست می شود و هر کس با روشی با او برخورد می کند ، جالب بود که یکی آن وسط گفت من از طعم این توتون خوشم نمی آید و توتون روشن را از آتشگاه خارج کرد و توتون دیگری را داخل آتشگاه داغ پیپ ریخت و آتش زد
جالب این بود که وقتی پیپ نگون بخت را دست به دست می کردند نفری قبلی سیگارتی هم آتش میزد و این صحنه همچنان ادامه داشت .
یکی از دوستان کافه آمد و گفت : "چرا عصبانی هستی ؟" گفتم : " برای آن میز چند تکه هیزم بیار تا آتش روشن کنند و چپق صلح بکشند ، هر چند سرخ پوست ها هم که از یک چپق استفاده می کردند نوع تنباکویشان را عوض نمی کردند "
رفیق ما خندید و رفت و من را با این حجم عجیب روشنفکر نمایی تنها گذاشت .
"پیپ عضوی از بدن من است ، غیر قابل استفاده برای غیر"