2019/02/03، 05:34 PM
در من ،
دیوانه ای جا مانده ...!
که دست از
دوست داشتنت بر نمیدارد !
با تو قدم میزند ،
حرف میزند ، میخندد ...!
شعر میخواند ،
قهوه میخورد
پیپ میکشد ...!
فقط نمیتواند ،
در آغوش بگیردت ...!
به گمانم همین بی آغوشی ،
او را خواهد کشت ...!
دیوانه ای جا مانده ...!
که دست از
دوست داشتنت بر نمیدارد !
با تو قدم میزند ،
حرف میزند ، میخندد ...!
شعر میخواند ،
قهوه میخورد
پیپ میکشد ...!
فقط نمیتواند ،
در آغوش بگیردت ...!
به گمانم همین بی آغوشی ،
او را خواهد کشت ...!