2019/02/03، 06:31 PM
پیپم را چاق میکنم و قهوه می نوشم ؛؛
و جمعه را سر می کشم ..
در خالی ترین اتفاق عرف تقویم ،
که گواهی خبری از تو،
در آن رقم نمی خورد..
قهوه می نوشم..
و باز کوک دلتنگی ام را، به عمق
ناسور وصله های مندرس امیدی محال گره می زنم...
آهای !!
دور مانده از دستانم ..
باز جمعه ی معروف، چون همیشه می بلعد مرا ..
به بهای اندیشه های خوش خیالی ام، از تو ..
و جمعه را سر می کشم ..
در خالی ترین اتفاق عرف تقویم ،
که گواهی خبری از تو،
در آن رقم نمی خورد..
قهوه می نوشم..
و باز کوک دلتنگی ام را، به عمق
ناسور وصله های مندرس امیدی محال گره می زنم...
آهای !!
دور مانده از دستانم ..
باز جمعه ی معروف، چون همیشه می بلعد مرا ..
به بهای اندیشه های خوش خیالی ام، از تو ..