2019/02/03، 07:42 PM
هر صبح به تو فکر میکنم،
با جای خالیات حرف میزنم،
پیپ میکشم و روزنامه را برایت میخوانم
و صبحانه،فنجان قهوه را جای تو به خودم تعارف میکنم،
از اتاق صدایت را میشنوم که:
«لباسهاتو اتو کردم و گذاشتم روی تخت.»
لباسهای چروک هر روزهام را میپوشم
و با صدای بلند از تو که نیستی تشکر میکنم،
عطر تلخ همیشگی را میزنم،
در را آهسته میبندم و چهار قفلهاش میکنم
که مبادا جای خالیات از خانهام فرار کند.
با جای خالیات حرف میزنم،
پیپ میکشم و روزنامه را برایت میخوانم
و صبحانه،فنجان قهوه را جای تو به خودم تعارف میکنم،
از اتاق صدایت را میشنوم که:
«لباسهاتو اتو کردم و گذاشتم روی تخت.»
لباسهای چروک هر روزهام را میپوشم
و با صدای بلند از تو که نیستی تشکر میکنم،
عطر تلخ همیشگی را میزنم،
در را آهسته میبندم و چهار قفلهاش میکنم
که مبادا جای خالیات از خانهام فرار کند.