2019/02/03، 10:48 PM
هر غروب
مردی که به خانه برمی گردد
به هوای زنی
که دست هایش می لرزد
در کافه ای پیپ تنفس میکند و قهوه می نوشد
از مغازه ای شکلات می خرد
دنبال یک شاخه رز صورتی می گردد
و با خودش می گوید
این حسِ بی قرار
نمی تواند عشق باشد
هر روز زنی
با آخرین سؤالش
در گورستانی دفن می شود
"آیا او مرا دوست داشت؟"
مردی که به خانه برمی گردد
به هوای زنی
که دست هایش می لرزد
در کافه ای پیپ تنفس میکند و قهوه می نوشد
از مغازه ای شکلات می خرد
دنبال یک شاخه رز صورتی می گردد
و با خودش می گوید
این حسِ بی قرار
نمی تواند عشق باشد
هر روز زنی
با آخرین سؤالش
در گورستانی دفن می شود
"آیا او مرا دوست داشت؟"