2019/06/15، 03:20 PM
همان بهتر که یک شاعر
برای خستگی هایَش
کنار قهوه ی تلخَش
گاه گاهی غزل گوید!
و چون لغزد به روی گونه هایش
قطره های داغ اشکش
دو فنجان شعرِ تر گوید!
همان بهتر که بیخودتر ز خود باشد!
که لبریز از سکوت٬ از دردِ خود باشد!
برای خرمنی از بغضهایش؛
بجای آنچه رفته ست از بَرَش!
با یادِ عشق و یارِ دیرینش؛
به یاد لحظه های تُرد و شیرینَش؛
خداحافظ جهان را٬ با غزل گوید! ...
برای خستگی هایَش
کنار قهوه ی تلخَش
گاه گاهی غزل گوید!
و چون لغزد به روی گونه هایش
قطره های داغ اشکش
دو فنجان شعرِ تر گوید!
همان بهتر که بیخودتر ز خود باشد!
که لبریز از سکوت٬ از دردِ خود باشد!
برای خرمنی از بغضهایش؛
بجای آنچه رفته ست از بَرَش!
با یادِ عشق و یارِ دیرینش؛
به یاد لحظه های تُرد و شیرینَش؛
خداحافظ جهان را٬ با غزل گوید! ...