2020/05/04، 07:12 PM
هوا غمگین و طوفانیست ، بارانی نمی آید
قدم هایم به اَندامِ خیابانی نمی آید
تنم میلرزد و آیینه در تصویر میلرزد
چرا آرامشِ ساعاتِ بُحرانی نمی آید؟
دلم میخواست پُر باشد جهانِ خالی ام از تو
ولی افسوس پُر بودن ، به لیوانی نمی آید
نمک بر زخم هایم زد ، چه زنجیری به پایم زد
برای بُردنم حتّی ، نگهبانی نمی آید
همیشه چشم در راهم بیایی از سفر امّا
کسی دیگر بجز فکرت به مهمانی نمی آید
شبیه آخرین کبریت ، بعد از آخرین سیگار
که میسوزد ولی انگار ، پایانی نمی آید
هوا دم دارد و محتاج بارانم هنوز امّا
قدم هایم به اندام خیابانی نمی آید
قدم هایم به اَندامِ خیابانی نمی آید
تنم میلرزد و آیینه در تصویر میلرزد
چرا آرامشِ ساعاتِ بُحرانی نمی آید؟
دلم میخواست پُر باشد جهانِ خالی ام از تو
ولی افسوس پُر بودن ، به لیوانی نمی آید
نمک بر زخم هایم زد ، چه زنجیری به پایم زد
برای بُردنم حتّی ، نگهبانی نمی آید
همیشه چشم در راهم بیایی از سفر امّا
کسی دیگر بجز فکرت به مهمانی نمی آید
شبیه آخرین کبریت ، بعد از آخرین سیگار
که میسوزد ولی انگار ، پایانی نمی آید
هوا دم دارد و محتاج بارانم هنوز امّا
قدم هایم به اندام خیابانی نمی آید