2020/05/26، 11:45 PM
تو خنده بر لب میزنی من صحبت از غم میکنم
تو قهوه مینوشی به عشق من چای غم دم میکنم
تو رنگ ِشــادی میـــزنی بــر آرزوهــایت وَ من
از آرزوهــــای خـودم میســوزم و کــم میکنم
تو از تبـــار دلخــوشی مـن از تبــار درد و غــم
تو رخت ِشـادی را به تن من رختِ ماتم میکنم
تو چون بهار و من خزان دردی نهان درسینه ام
هرشب بساطِ گـریه را در خـود فراهم میکنم
تو گرمِ همصحبت ولی من مانده ام در بیکسی
مهمـانِ خـود در هــر نفس ، آهِ دمـادم میـکنم
از مـن گریـزان سایـه ام دلخستـه از نامردمی
گاهی گله از دست خود گاهی از عالم میکنم
آری میان ما دو تا فرق فراوان بود و هست
سنگِ صبــورم کــه گله از ظلــمِ آدم میــکـنم
تو قهوه مینوشی به عشق من چای غم دم میکنم
تو رنگ ِشــادی میـــزنی بــر آرزوهــایت وَ من
از آرزوهــــای خـودم میســوزم و کــم میکنم
تو از تبـــار دلخــوشی مـن از تبــار درد و غــم
تو رخت ِشـادی را به تن من رختِ ماتم میکنم
تو چون بهار و من خزان دردی نهان درسینه ام
هرشب بساطِ گـریه را در خـود فراهم میکنم
تو گرمِ همصحبت ولی من مانده ام در بیکسی
مهمـانِ خـود در هــر نفس ، آهِ دمـادم میـکنم
از مـن گریـزان سایـه ام دلخستـه از نامردمی
گاهی گله از دست خود گاهی از عالم میکنم
آری میان ما دو تا فرق فراوان بود و هست
سنگِ صبــورم کــه گله از ظلــمِ آدم میــکـنم