2020/11/29، 10:26 AM
عڪس خـود را دائمی،در قهوه فالت ڪرده ام
شـوق چشمـانم ڪه دزدیدی،حلالت ڪرده ام
مهــر باران مـی شـوی در دست تنهاییِ مـن
شڪ خود را غرق در هـر احتمالت ڪرده ام
سـوز دوری، تیـر را در قلب بهمـن وصـله زد
در زمستان فکر و دل را گرمِ شالت ڪرده ام
طعم لب هایت شرابی بی نظیر ست بر لبم
جان و دل را من فدا در اشتعالت ڪرده ام
خال یک گیلاس و لبها باغ سیبی جفت آن
قصد صد پیمانه،از لب ها و خالت ڪرده ام
شعر من از بس تورا تصویر شد،تا آخرش
پـر تماشاگـر ترین تصویر سالت ڪرده ام
شـوق چشمـانم ڪه دزدیدی،حلالت ڪرده ام
مهــر باران مـی شـوی در دست تنهاییِ مـن
شڪ خود را غرق در هـر احتمالت ڪرده ام
سـوز دوری، تیـر را در قلب بهمـن وصـله زد
در زمستان فکر و دل را گرمِ شالت ڪرده ام
طعم لب هایت شرابی بی نظیر ست بر لبم
جان و دل را من فدا در اشتعالت ڪرده ام
خال یک گیلاس و لبها باغ سیبی جفت آن
قصد صد پیمانه،از لب ها و خالت ڪرده ام
شعر من از بس تورا تصویر شد،تا آخرش
پـر تماشاگـر ترین تصویر سالت ڪرده ام