2021/02/21، 12:27 PM
دیگر از توصیف ماه مهر و آبان خسته ام
از صدای خش خش برگ درختان خسته ام
آخرین برگم که روی بید مجنون مانده ام
دیگر از خوش رقصی این بید لرزان خسته ام
مثل یک چترم که مال آدمی آواره است
عاشق مُردادم و از فصل باران خسته ام
من نه تنها از تمام کوچه های سوت و کور
بلکه از هر ازدحامی توی تهران خسته ام
قهوه های تلخ تُرک و کافه های سرد شهر
دیگر از فال سیاه توی فنجان خسته ام
من شنیدم آینه با شانه می گفتا شبی
از تماشای چنین فردی پریشان خسته ام
مرده شور این دل دیوانه ام که ساده است
چون شما نه! از خودم دیگر به قرآن خسته ام
از صدای خش خش برگ درختان خسته ام
آخرین برگم که روی بید مجنون مانده ام
دیگر از خوش رقصی این بید لرزان خسته ام
مثل یک چترم که مال آدمی آواره است
عاشق مُردادم و از فصل باران خسته ام
من نه تنها از تمام کوچه های سوت و کور
بلکه از هر ازدحامی توی تهران خسته ام
قهوه های تلخ تُرک و کافه های سرد شهر
دیگر از فال سیاه توی فنجان خسته ام
من شنیدم آینه با شانه می گفتا شبی
از تماشای چنین فردی پریشان خسته ام
مرده شور این دل دیوانه ام که ساده است
چون شما نه! از خودم دیگر به قرآن خسته ام