2021/03/14، 03:06 PM
مانده ام تا چکار باید شدبا همین روز های تکراری
کاش می آمدی شبی از ره دردهای زمانه برداری
بس که بانظم می کنم صحبت خوب فهمیدشاعری هستم
با نگاهی به سمت من آمد باصدایی رسا غزل داری
سالها از قبیله ی بغضم سهم من زخم ناجوان مردی
کاش آوار غم و هجران روی دوشم دوباره برداری
آنفدر خسته ام از این دوران از همین روزگار لعنتی
ازتنم خستگی نمی راند دیگران قهوه های قاجاری
زیر کوهی عظیم ازغصه سالها دست و پا می زنم
بر دلم هیچ کس نمی بیند گرده ای فارغ از گرفتاری
کاش می آمدی شبی از ره دردهای زمانه برداری
بس که بانظم می کنم صحبت خوب فهمیدشاعری هستم
با نگاهی به سمت من آمد باصدایی رسا غزل داری
سالها از قبیله ی بغضم سهم من زخم ناجوان مردی
کاش آوار غم و هجران روی دوشم دوباره برداری
آنفدر خسته ام از این دوران از همین روزگار لعنتی
ازتنم خستگی نمی راند دیگران قهوه های قاجاری
زیر کوهی عظیم ازغصه سالها دست و پا می زنم
بر دلم هیچ کس نمی بیند گرده ای فارغ از گرفتاری