یک داستان کوتاه - نسخهی قابل چاپ +- انجمن پيپ ايران|تنها انجمن تخصصي پيپ توتون سيگاربرگ قهوه|پاسارگادتاباک (https://www.pipeclubiran.com) +-- انجمن: مباحث مربوط به قهوه - قهوه جوش - قهوه ساز (https://www.pipeclubiran.com/forum-1.html) +--- انجمن: انواع قهوه (https://www.pipeclubiran.com/forum-2.html) +---- انجمن: شعر قهوه (https://www.pipeclubiran.com/forum-17.html) +---- موضوع: یک داستان کوتاه (/thread-4216.html) |
یک داستان کوتاه - HERCUL - 2019/02/03 قهوه رو ميريزم، لاي در حياط رو باز ميكنم، قهوه توي دستام گرم و خوشبو جا خوش كرده، زنگ خونه به صدا در مياد، قهوه رو ميذارم رو ميز و ميرم سراغ آيفون. من:بله؟ پستچي: بسته دارين.. ميرم بالا..برميگردم... لباس ميپوشم كه برم ورزش. ساك، كتوني، حوله، شلوارك چيزي جا نمونده؟!تو آشپزخونه دور ميزنم. ميرم تو اتاق وسايلمو برميدارم. زنگ تلفن:... من: بله..سلا..حتما..ميبينمتون..بله..قربونتون.. ميام بيرون..كليد خونه روميز! قهوه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! يخ كرده، بوش كمتر شده؛ انگار ازينكه اون قهوه ي ناب قبل نيست حال خوبي نداره. همون قهوه ي چند دقيقه پيش براي اينكه فراموش شده و بهش اهميت ندادن خوشحال نيست!! دستمو دورش حلقه ميكنم و ازش بابت يادم رفته هاي چند دقيقه قبل عذر ميخوام ولي اون ديگه هيچوقت داغ نميشه اون ديگه هيچوقت اون قهوه ي ناب نميشه. سرميكشمش! اينجا هم اشتباه ميكنم، بايد مزه مزه ميكردم، تا بهش بفهمونم كه همونقدر خوشمزس! حالا ديگه نيست، تموم شده و من تعريفش ميكنم. زندگي همينقدر نزديكه كه تا از دست بره! بايد قدر دونست.. گاهي فقط اونه كه مهمه نه بسته مهمه نه هيچ تلفني از هيچ جا! بايد قهوه رو داغ داغ مزه كرد و از بوش لذت برد . |