شهر ممنوعه - نسخهی قابل چاپ +- انجمن پيپ ايران|تنها انجمن تخصصي پيپ توتون سيگاربرگ قهوه|پاسارگادتاباک (https://www.pipeclubiran.com) +-- انجمن: سيگار برگ و سيگار پيچ و فندك (https://www.pipeclubiran.com/forum-12.html) +--- انجمن: شعر سیگار (https://www.pipeclubiran.com/forum-22.html) +--- موضوع: شهر ممنوعه (/thread-4922.html) |
شهر ممنوعه - HERCUL - 2020/11/29 پشت پنجره می ایستم سعی می کنم لکه های به جا مانده از باران چند روز پیش را از روی شیشه ی سرد پاک کنم و اصلا حواسم نیست که دارم کار بیهوده ای انجام می دهم . آسمان دلش گرفته ، رنگ لاجوردیش به سرخی گراییده اما نمی بارد خورشید قهر کرده و پشتش را به ما می کند ؛ کلاغ ها ، بی سر و صدا بالهایشان را جمع و روی سیم برق جا خوش کرده اند و هر از گاهی سری این طرف و آن طرف می کنند ... چند روزی است خبری از یاکریم ها ندارم ؛ نه در پیاده روها راه می روند و نوک به زمین می زنند نه می آیند پشت پنجره و بق بق بقو می کنند . فقط یک گربه سیاه را هر روز می بینم که این حوالی می پلکد . گاهی سرش را در سطل زباله ی سبز و نارنجی فرو می برد و دمش را می چرخاند ؛ گاهی برای خودش لی لی کنان این ور و آن ور می رود و وقتی خسته می شود می رود زیر یک ماشین پارک شده کنار خیابان لم می دهد و با چشم های براقش همه را می پاید . خاک باغچه ها خشک است و برگ درختان زرد ... و تک و توک سبز . چراغ های شهر همه با هم یک دفعه روشن می شوند و سیاهی شب تحت شعاع قرار می گیرد و تازه زندگی شروع می شود ! یک نفر کلاه را تا ابروهایش پایین کشیده و زیپ کاپشن خلبانی اش را تا خرتناق ؛ همان جایی که همیشه به آن اشاره می کنیم و می گوییم به اینجایمان رسیده ؛ همانجا که مأوا و نأمن بغض های کوچک و بزرگمان است ؛ بالا کشیده و دست های را در جیب فرو برده و سنگی را با نوک کفش هدایت می کند و صدای ضربه های پی در پیش به سنگ شیشه سکوت را می شکند . یک نفر ، ساک چرخدار به دست گرفته و خرت خرت روی زمین دنبال خودش می کشد . یک نفر دارد بلند بلند با تلفن همراهش حرف می زند و گهگاه قهقه ای سر می دهد . و یک ماشین کنار خیابان با چراغ های روشن ایستاده ، یک فیلتر سیگار که هنوز هم آتش دارد از پنجره آن روی آسفالت پرت می شود و بعد از چند لحظه اتومبیل هم به راه می افتد و باز خیابان تنها می شود ... نسیم ولگردی در شهر پرسه می زند و سر به سر شاخ و برگ درختان خسته می گذارد و نعره شان را در می آورد . حتی یک ستاره هم در هفت آسمان به چشم نمی خورد . ماه زیر ابرها پنهان شده و شب کمی تاریک تر از همیشه به نظر می رسد . دیگر هیچ خبری در شهر نیست . همه در سکوتی دلهره آور غرق شده اند تا اینکه ؛ صدای خش خش جاروی مرد نارنجی پوش در فضا می پیچد و یک موسیقی آرام در گوش مردم شهر نواخته می شود که هر نُت آن معادل چند سی سی آرامبخش قوی است . همه سراپا گوش می شوند و دل به آوای جاروی سحر آمیز همیشه بیدار می سپارند و آرامشی عجیب تمام شهر را بر می دارد ... |