2016/11/06، 01:03 PM
مردها که خسته ميشوند، مثلِ ما زن ها، نه لاکِ ناخنشان رنگ پریده ميشود، نه رژِشان کمرنگ و بي روح، نه لباس پوشیدنشان ساده وشلخته، نه حالِ پریشانشان را با ظرف شستن ميشويند، نه با آشپزی و پختنِ غذاهای جورواجور حَلّش ميکنند، نه با نقّاشي، رَسمش ميکنند، نه با حرف زدن با صمیميترین دوستشان سبک ميشود، نه با تابيدنِ موهایشان دلتنگیشان را دَرهم گره میزنند و سَرش را کور ميكنند، نه شبها هندزفری میگذارند و با آهنگِ آشنايي ساعتها گریه ميکنند.
میداني؛
مردها خیلي مظلومند، خسته که ميشوند، از همه جا که ميبُرند، گریه نمیکنند، داد نميزنند، بغضي خُفته راهِ گلویشان را ميبندد، سکوت ميشود تمامِ کلامشان، تمامِ دردشان را تويِ دلشان چال ميكنند، گاهي هم رويِ كاغذ ميآورند و تنهایِشان را با فنجاني قهوهيِ تلخ تقسیم ميکنند، دیگر نه ته ریش نميگذارند و نه حوصله اصلاحِ صورتشان را دارند، لبِ آستینشان را تا نميزنند، عطرِ تلخ و گرمِ همیشگیِشان سرد ميشود، وسیلهیِ حمل و نقلشان ميشود پاهایشان، نه تاکسي، نه اتوبوس، نه مترو هيچكدام تسكين نميدهند كلافگيِشان را،
دستِشان را در جیب میبَرند و قدم پشتِ قدم، تنها و بي مقصد، هِي راه ميروند و سیگار دود ميکنند پُک پشتِ پُک،
همدمِشان ميشود همین سیگاري که گاه و بيگاه لبهایِشان را بوسه ميزند، ولي وای به حالشان اگر سیگاری هم نباشند... کلافگي امانِشان را ميبُرد... عصبي مُدام دست لایِ موهایشان میبرند و پایِشان مثلِ پاندولِ ساعتِ ديواري تکان میخورد و زيرِ لب پوفي ميكنند... تمامِ دق و دلیِشان را سرِ بطريِ رویِ زمین خالي میکنند، هِي شوتش میکنند و قدم برميدارند، با دیدنِ عاشق ُمعشوقهایِ تویِ خیابان که دست دَر دست هم قدم میزنند و با شادی میخندد، تنها آهِ عمیقي میکشند و گامشِان بلندتر ميشود تا زودتر صحنه را ترک کنند، گاهي حوصلهيِ چککردنِ گوشيشان را هم ندارند، میداني مردها خسته كه بشوند، حتي با عطرِ قرمهسبزیهایِ مادر هم آرام نميگیرند . . . .
? #منیره_بشیری
سلام جهان!:
- چگونه پیپ و چوب سیگار خود را تمیز کنیم
- منتخب
میداني؛
مردها خیلي مظلومند، خسته که ميشوند، از همه جا که ميبُرند، گریه نمیکنند، داد نميزنند، بغضي خُفته راهِ گلویشان را ميبندد، سکوت ميشود تمامِ کلامشان، تمامِ دردشان را تويِ دلشان چال ميكنند، گاهي هم رويِ كاغذ ميآورند و تنهایِشان را با فنجاني قهوهيِ تلخ تقسیم ميکنند، دیگر نه ته ریش نميگذارند و نه حوصله اصلاحِ صورتشان را دارند، لبِ آستینشان را تا نميزنند، عطرِ تلخ و گرمِ همیشگیِشان سرد ميشود، وسیلهیِ حمل و نقلشان ميشود پاهایشان، نه تاکسي، نه اتوبوس، نه مترو هيچكدام تسكين نميدهند كلافگيِشان را،
دستِشان را در جیب میبَرند و قدم پشتِ قدم، تنها و بي مقصد، هِي راه ميروند و سیگار دود ميکنند پُک پشتِ پُک،
همدمِشان ميشود همین سیگاري که گاه و بيگاه لبهایِشان را بوسه ميزند، ولي وای به حالشان اگر سیگاری هم نباشند... کلافگي امانِشان را ميبُرد... عصبي مُدام دست لایِ موهایشان میبرند و پایِشان مثلِ پاندولِ ساعتِ ديواري تکان میخورد و زيرِ لب پوفي ميكنند... تمامِ دق و دلیِشان را سرِ بطريِ رویِ زمین خالي میکنند، هِي شوتش میکنند و قدم برميدارند، با دیدنِ عاشق ُمعشوقهایِ تویِ خیابان که دست دَر دست هم قدم میزنند و با شادی میخندد، تنها آهِ عمیقي میکشند و گامشِان بلندتر ميشود تا زودتر صحنه را ترک کنند، گاهي حوصلهيِ چککردنِ گوشيشان را هم ندارند، میداني مردها خسته كه بشوند، حتي با عطرِ قرمهسبزیهایِ مادر هم آرام نميگیرند . . . .
? #منیره_بشیری
سلام جهان!:
- چگونه پیپ و چوب سیگار خود را تمیز کنیم
- منتخب
هرچی بیشتر راجب آدما فهمیدم ، علاقم به سیگار بیشتر شد ...