مهمان گرامی، خوشآمدید! |
شما قبل از این که بتوانید در این انجمن مطلبی ارسال کنید باید ثبت نام کنید.
|
کاربران آنلاین |
در حال حاضر 88 کاربر آنلاین وجود دارد. » 0 عضو | 88 مهمان
|
|
|
قهوه تاریک |
ارسال کننده: bernabea - 2016/06/14، 04:14 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
گوشه کافه نشستم
میز آخر
سمت در
زیر عکس خسرو
کافه چی قهوه تاریک مرا تلخ بیار
بار دیگر کلبه ای می سازم
روی خاکستر
با فیلترهای سیگار
دودکش همیشه روشن
و تو دیگر نیستی
کلبه خاطره ها میسوزد
قهوه شب تر میشود
در به تو نمیرسد
شاید آنجا نیستم
کنج این کافه بدون بودنت
یک پسر بچه
پیرمرد شد...
|
|
|
کافه چی |
ارسال کننده: bernabea - 2016/06/13، 03:56 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
یک زمانی قهوه ات بسیار می چسبید
کافه چی،در کافه ات دیدار می چسبید
به من عاقل که از تکرار بیزار است
آمدن اینجا،چرا هربار می چسبید؟
آخر هر هفته اینجا شعرخوانی بود
شعرهای من به او انگار می چسبید
آن زمان شعرهایم اعترافی بود
پیش چشمان نگار اقرار می چسبید
رفت و بعد از او چه شبهایی گلو را
بغض سفت مانند طناب دار می چسبید
راستی باید از این پس بی شکر باشد
قهوه شیرین فقط با یار می چسبید
کافه چی یک چیز را انگار یادم رفت
یک زمانی قهوه با سیگار می چسبید
|
|
|
من |
ارسال کننده: bernabea - 2016/06/12، 03:48 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
 |
دخترکی را می شناسم
هر شب روزها را می شمارد...
سه شنبه ها در کافه انتظار
مبزی رزرو کرده
دو چای و یک کیک سفارش می دهد
چای ها طعم سرما میگیرند
و کیک سهم پسرک نظافتچی میشود...
چهارشنبه ها
باز در همان کافه
روبروی نبودنت می نشیند
به عمق دردهایی که بوی عطر تورا می دهند
خیره میشود
و سیگاری آتش میزند
پنجشنبه ها
در همان کافه
انگشت بر سر میگذارد
و جای خالی ات را فاتحه میخواند...
جمعه ها کسی او را نمی بیند...
|
|
|
|