warning

این انجمن دارای مطالبی در مورد دخانیات و ادوات وابسته به آن می باشد
طبق قوانین کشور جمهوری اسلامی ایران بازدید کنندگان باید بالای 18 سال باشند

انجمن پیپ ایران فقط برای اعضای قدیمی و ثبت نام شده فعال است و عضو جدید نمی پذیرد
جهت ادامه فعالیت در انجمن سفر و پیپ
tripandpipe.com عضو شوید

warning

اولین بررسی قهوه ایران

فروش دانه قهوه و قهوه جوش

مشاهده سایت

ژورنال سیگار برگ

معرفی انواع سیگار برگ ایرانی و خارجی

مشاهده سایت

وب سایت آموزشی پاسارگاد تاباک

تخصصی ترین مقالات آموزشی

مشاهده سایت

فروش پیپ

معرفی انواع توتون ایرانی و خارجی

مشاهده سایت

مهمان گرامی، خوش‌آمدید!
شما قبل از این که بتوانید در این انجمن مطلبی ارسال کنید باید ثبت نام کنید.

نام کاربری
  

گذرواژه‌
  





جستجوی انجمن‌ها

(جستجوی پیشرفته)

آمار انجمن
» اعضا: 1,983
» آخرین عضو: [email protected]
» موضوعات انجمن: 3,200
» ارسال‌های انجمن: 3,926

آمار کامل

کاربران آنلاین
در حال حاضر 216 کاربر آنلاین وجود دارد.
» 1 عضو | 215 مهمان
pasargadtabac

آخرین موضوع‌ها
تو:)
انجمن: شعر پیپ
آخرین ارسال توسط: HERCUL
دیروز، 02:46 AM
» پاسخ: 0
» بازدید: 8
لطفــاً بمان
انجمن: شعر قهوه
آخرین ارسال توسط: HERCUL
2024/11/19، 11:39 PM
» پاسخ: 0
» بازدید: 13
گم شدن در خیال...
انجمن: شعر قهوه
آخرین ارسال توسط: HERCUL
2024/11/16، 02:42 PM
» پاسخ: 0
» بازدید: 28
نازنینم:)
انجمن: شعر قهوه
آخرین ارسال توسط: HERCUL
2024/11/09، 10:01 AM
» پاسخ: 0
» بازدید: 45
شش های شعرم
انجمن: شعر پیپ
آخرین ارسال توسط: HERCUL
2024/11/06، 07:35 AM
» پاسخ: 0
» بازدید: 37
اولین و آخرین ...
انجمن: شعر قهوه
آخرین ارسال توسط: HERCUL
2024/11/05، 10:47 PM
» پاسخ: 0
» بازدید: 39
انجمن سفر و پی...
انجمن: رویدادهای مهم پاسارگاد تاباک
آخرین ارسال توسط: pasargadtabac
2024/11/01، 06:38 PM
» پاسخ: 0
» بازدید: 38
چشمان بلوطی ا�...
انجمن: شعر قهوه
آخرین ارسال توسط: HERCUL
2024/10/29، 01:16 PM
» پاسخ: 0
» بازدید: 61
پشیمان است ...
انجمن: شعر قهوه
آخرین ارسال توسط: HERCUL
2024/10/28، 06:10 PM
» پاسخ: 0
» بازدید: 49
و ميبينم قهوه ...
انجمن: شعر قهوه
آخرین ارسال توسط: HERCUL
2024/10/26، 10:45 AM
» پاسخ: 0
» بازدید: 41

 
  فكر مي كنم به امروز! به تو!
ارسال کننده: HERCUL - 2024/10/22، 04:56 AM - انجمن: شعر قهوه - بدون پاسخ

فكر مي كنم به امروز!
به تو!
به تمام چيزهايي كه از تو خبر مي دادند!
به ميز دنج دو نفره ي كافه!
به جاي خاليت..
به چاي يا دمنوشي كه اگر امروز بودي حتمن سفارش مي دادي!
به قهوه فرانسه ي من كه از دهن مي افتاد!
به حرف هايي كه ميشد رد و بدل كنيم!
به تك تك سيگارهايي كه مي كشيدي...
خنده هاي كنج لبيت!
تيكه ها و ادا و اصول هاي خاص خودت!
به شعري كه با ذوق ميشد دم گوشت زمزمه كرد!
به آهنگي كه اولين شنونده اش من بودم!
به...
غرق ميشوم توي خاطراتي كه هرگز ساخته نشده اند!
فنجان چاي را به جاي تو سر مي كشم!
و فكر مي كنم به دود سيگاري كه مال تو نيست!
به گرماي دست هايي كه روي دست هايم حس نمي كنم!
و فكر مي كنم به جاي خاليت...
پي مي برم به حجم سنگين نبودنت!
ماتم مي برد از اين همه صبر و نيامدن!
و دخيل مي بندم به روزهاي آينده...
به قلبم وعده مي دهم!
بهار هميشه فصل ما بوده ...
تو برمي گردي..
شايد با آخرين باران بهاري!
از كوچه پس كوچه هاي همين شهر
و اعتراف مي كني...:
نگراني براي دست هام!
كه بي دست هات خالي بمونه!

چاپ این مطلب

  باهم زیر باران سیگار کشیده بودیم
ارسال کننده: HERCUL - 2024/10/20، 11:54 AM - انجمن: شعر سیگار - بدون پاسخ

باهم خوشحال بودیم

باهم زیر باران سیگار کشیده بودیم
ولیعصر تا تجریش را پیاده گَز کرده بودیم
در میدان تجریش آش رشته خورده بودیم و خندیده بودیم
در خیابان غیرتی شده بود
 موهای پریشانم را بافته بود و زنانگی ام را دلگرم کرده بود
به خانه اش رفته بودیم
برایم گیتار زده بود
 و آهنگ اگه یه روز بری سفرِ فرامرز اصلانی را جوری تووی گوش هایم خوانده بود
 که تمام بدنم خواب رفته بود...
او خواسته بود که همه جوره باهم باشیم
من در عرض شانه هایش زندگی کرده بودم
رگ قطور زیر گردنش را بوسیده بودم
و به صدای آرام نفس هایش آرام گرفته بودم...
صبح باهم از خواب بیدار شده بودیم
باهم برای صبحانه خیار و گوجه خُرد کرده بودیم
من طعم چای را تووی چشم های قهوه ای اش متفاوت مزه کرده بودم
من به امنیت بازویش در کافه، 
در سینما، در مهمانی عادت کرده بودم
من به همین سادگی ،
 به همین شوریدگی عاشق شده بودم...
روزهای منطقی تری رسیده بود...
یک روز به سرامیک های کف کافه ویونا زل زده بود و گفت بود
 که علاقه روز به روز بیشتر شده
 برای رابطه ای که آینده ندارد 
مثل بمب ساعتی ست...
من سردم شده بود...
ده ها انفجار در ده ها نقطه بدنم رخ داده بود و بدترینش به قلبم زده بود...
اسپرسو اش را لب نزده بود٬
برایم آرزوی خوشبختی کرده بود 
و جمله ای شبیه به اینکه من لیاقت بهتر از او را دارم...
تصویر درِ کافه در قاب چشم های من مواج شده بود...
نفمیده بودم
 چرا اما چیزی به میل او شروع و به میل او تمام شده بود...
و سهم من در این رابطه؟
بیخیال...!
مهم نبودSmile

چاپ این مطلب

  می ترسم از اتفاق هایی که اصلا قرار نیست بیفتد!
ارسال کننده: HERCUL - 2024/10/19، 04:43 AM - انجمن: شعر قهوه - بدون پاسخ

می ترسم از اتفاق هایی که
اصلا قرار نیست بیفتد!
مثلا نیامدنت
ندیدن لبخندت
یا اینکه صدایم نکنی
روبرویم ننشینی
و فنجانی قهوه با تو نخورم
یا اینکه زیر باران
با تو قدم نزنم
و دست هایت را نگیرم

کاش می آمدی
و این همه نمی ترسیدم

چاپ این مطلب

  باید یکی باشد ...
ارسال کننده: HERCUL - 2024/10/16، 02:02 PM - انجمن: شعر قهوه - بدون پاسخ

باید یکی باشد ...
یکی که دزدانه نگاهش کنی
دزدانه راه رفتنش را بپایی
و دزدانه ببوسی اش و محکم بغلش کنی
و در حضورش طعمِ تلخیِ قهوه ات را نفهمی

باید یکی باشد ...

چاپ این مطلب

  من در شور عشقم محبوب من !
ارسال کننده: HERCUL - 2024/10/15، 03:20 PM - انجمن: شعر قهوه - بدون پاسخ

من در شور عشقم
محبوب من !
چه نعمت بزرگی است
اینکه صبحگاهان چشم باز کنی
و کسی را ببینی
که صدایش می کنی
محبوب من !
چقدر خوب است که قهوه را
در دستهای تو بنوشم
و شب را در باغی معطربگذرانم
چه نعمت بزرگیست
اینکه زن
انسانی را بشناسد !
که کلید عیب را به او هدیه می کند
و حامی اوست
من به همه ی زبانها ی دنیا دوستت دارم
آیا تو نام دیگری
به غیر از «محبوب من» داری؟!

چاپ این مطلب

  آدم ها جدا از عطری که به خودشون می زنن،
ارسال کننده: HERCUL - 2024/10/14، 04:10 AM - انجمن: شعر قهوه - بدون پاسخ

آدم ها جدا از عطری که به خودشون می زنن،
عطر دیگه ای هم دارن که اتفاقا تاثیر گذارتر هم هست،
عطر چشم هاشون،
عطر حرف هاشون،
عطری که فقط مختص شخصیت اون هاست
و متاسفانه در هیچ مغازه ی عطر فروشی پیدا نمیشه.

چاپ این مطلب

  شاید عجیب باشد!
ارسال کننده: HERCUL - 2024/10/13، 07:32 PM - انجمن: شعر قهوه - بدون پاسخ

شاید عجیب باشد!
دیدن مردی که
هر روز می آید کافه
به یاد دیگری دو فنجان قهوه سفارش می دهد
یکی را می نوشد و می رود . . .

ولی من مردی را سُراغ دارم
هر روز می آید کافه . . .
به یاد دیگری دو فنجان قهوه سفارش می دهد . . .
هیچ کدام را نمی نوشد و می گوید:
بدون او که خوردن ندارد . . .

چاپ این مطلب

  خواهش می کنم بیا...
ارسال کننده: HERCUL - 2024/10/12، 01:32 PM - انجمن: شعر قهوه - بدون پاسخ

خواهش می کنم
بیا...
قهوه ای سفارش داده ام
و از ترسِ آنکه
مبادا دیر برسم
کیف پولم را فراموش کرده ام.

چاپ این مطلب

  مردهایی هستند که از
ارسال کننده: HERCUL - 2024/10/09، 12:25 PM - انجمن: شعر پیپ - بدون پاسخ

مردهایی هستند که از نگاهشان
از لبخند و حرف زدنشان
از جرعه هایِ کوتاه قهوه خوردنشان
می شود فهمید
رازی دارند
می شود فهمید که می فهمند
مردهایی هستند که با دیدنت دستپاچه نمی شوند
اما عجیب دستپاچه ات می کنند
شاید هرگز کنارِ بودن هایِ تو قرار نگیرند
شاید بودنشان لحظه ای باشد
به حدِ همان چند دقیقه چشم در چشم شدن در کافه ای دور
به حدِ لحظه ای در را نگه داشتن و با احترام تو را راهی کردن
اما باور کن
کفایت می کند
تا تو باور کنی
هستند مردانی که هنوز هم می شود
برایِ بودنشان کنارِ لحظه هایت
زنانه به انتظار نشست
هستند ...

چاپ این مطلب

  زندگی
ارسال کننده: HERCUL - 2024/10/08، 12:40 PM - انجمن: شعر قهوه - بدون پاسخ

زندگی
برای آخر هفته آرایش می کند
و به تنِ حقیقت صورتی می پوشاند
عطر تنهایی به خود میزند
به کافه می رود
و در زمان اشتیاق له می شود
بی ادعا پیر می شود
قهوه اش را می خورد
وبعد
برای همیشه مارا ترک می کند.

چاپ این مطلب

© 2010– 2024
® PasargadTabac
All Rights Reserved
كليه حقوق مادی و معنوی اين تارنما متعلق به پاسارگاد تاباک می باشد
کلیه مطالب این تارنما طبق قانون کپی رایت به ثبت می رسند، لذا استفاده از این مطالب بدون ذکر منبع ممنوع است
طراحی و پشتیبانی :  پشتیبان وب